مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)

ساخت وبلاگ
اندیشه های سهراب سپهریِ جوان در چهار کتابِ اوّل (64) آوار آفتاب'>آفتاب: بیراهه ای در آفتاب-2یکی از شرایط ایجاد و برقراری تفاهم بین گوینده و مخاطب اش این است که این مخاطب بتواند خود را در موضع و حسّ و حالی قرار بدهد که این گوینده در آن بوده و این متن اش در واقع شرح همان است. مخاطب در وهله ی نخست با متنی که دارد می شنود یا می بیند، یا به عبارت دیگر، دارد می خواند، می تواند به درکی از موضع و حسّ و حالِ گوینده برسد. البته، بعید نیست که خود گوینده نیز در وصف آن موضع و بیان آن حسّ و حال عاجز بوده باشد. نخستین مفسرِ آن حسّ یا اندیشه ای که گوینده داشته است، بدون تردید خودش بوده است. ناتوانی اش در بیان آن بیش از ناتوانیِ مخاطب در دریافتِ معنی متنی است که او آفریده است، زیرا این متنی که نزد مخاطب است دارای مرزهای محدودتری نسبت به مرزهای آن حسّ و اندیشه ای است که گوینده با این متن اش خواسته است آن ها را مرزبندی کند. دریافتِ معنیِ حرف گوینده برای مخاطب، که مفسر دوم متن اش است، آسان تر از بیان حسّ و اندیشه ی درون آن برای گوینده ای است که با این متن خواسته است آن حسّ و اندیشه را به دیگران منتقل کند، یا دست کم، آن را برای خودش شفاف سازی کند. تمامِ بضاعت اش در هنگام بیانِ آن همین بوده است. مخاطب یا همان مفسر دوم معلوم نیست حتی اگر معنی متن را درست گرفته باشد، توانسته باشد آن حسّ و اندیشه ی گوینده را درست بگیرد. به عنوان مثال، وقتی که سهراب می گوید:آن سوی باغ، دست ما به میوه ی بالا نرسید.با این که درک معنی این جمله برای خواننده آسان است، به همان آسانی گفتن اش برای گوینده، امّا درک حسّ و اندیشه ای که پشت آن بوده است برای مخاطب به همان اندازه ای دشوار است که بیان درست و دقیق آن برای گوینده بوده است. مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)...
ما را در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanooshmand بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1402 ساعت: 11:30

اندیشه های سهراب سپهریِ جوان در چهار کتابِ اوّل (۶۳) آوار آفتاب: موج نوازشی، ای گرداب-7با ادامه ی شناساییِ کیستی یا چیستیِ «تو» در شعر «آبی، خاکستری، سیاه» از حمید مصدقدر شعر «درآمد»، که پیش درآمدی بر قصیده ی «آبی، خاکستری، سیاه» است، راوی برای خودش، صد در صد بدون حضورِ آن «تو»ی قهرکرده و به احتمال زیاد برای چند صدمین بار رویدادی را تکرار می کند و می گوید که سال ها پیش، از باغچه ی همسایه سیبی را دزدیده و به او داده است. از بدبیاری هر دو تایشان بود که تا این دوستِ همراهش نخستین گاز را به آن سیب زد، باغبان از راه رسید و راوی را دنبال کرد. سیب دندان زده از دستِ دوست اش افتاد و او گویا با قهر گذاشت و رفت. راوی پس از آن ماجرا همچنان اندیشه کنان غرق این پندار است که چرا خانه ی کوچک شان سیب نداشت. «خانه ی کوچک» به تنهایی نشانه ی فقر نیست، امّا راوی در قصیده اش حرف هایی می زند و نشانه هایی می گذارد که آشکار می کند که به زعمِ او، اگر فقیر نبودند و خانه شان بزرگتر بود و درخت سیب هم داشت، این دوست یا عشق اش را از دست نمی داد.راوی این جدایی شان را به وجود فاصله ها، و این فاصله ها را نتیجه ی تفاوت بین داشتن و نداشتن و نیز توجه به مال و دارایی، می بیند. آرزوی او، که با یکی شدن با «تو» و با «همه»، عملی می شود، همان است که در خیال خود از زبان گمشده اش بیان می کند:زندگی رؤیا نیستزندگی زیبایی ستمی توانبر درخت تهی از بار، زدن پیوندیمی توان در دل این مزرعه ی خشک و تهیبذریریختمی تواناز میان فاصله ها را برداشتاین «درختِ تهی از بار» می تواند جای آن «درخت، سیبِ نداشته»شان را بگیرد و آن دو را دوباره به هم برساند. البته آرزوی او فراتر از کامیابی فردی یا دو نفری شان است؛ او می گوید:از کجا که من و توش مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)...
ما را در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanooshmand بازدید : 38 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 15:12

اندیشه های سهراب سپهریِ جوان در چهار کتابِ اوّل (۶۳) آوار آفتاب: موج نوازشی، ای گرداب-8با ادامه ی شناساییِ کیستی یا چیستیِ «تو» در شعر «آبی، خاکستری، سیاه» از حمید مصدقیکی از کارهای بسیار مهمی که بعضی ها در مطالعه ی متون ادبی و هنری، مخصوصاً در مورد شعر، یا فراموش می کنند که انجام دهند یا حوصله ی انجام اش را ندارند «چندبارخوانی» است. این گونه متن ها را بایستی چند بار و هر بار با دقتی بیشتر دید و شنید و خواند. ساخت و پرداختِ چنین متن هایی، اگر خوش ساخت و پرداخت باشند، چنان است که خودشان جزئیاتِ خودشان را تعریف و در نهایت خود را تکمیل می کنند. کسی که متن را چندین بار می خواند و مدام در آن عقب و جلو می رود تا نکاتِ مجهول یا مشکوک یا مغفول را برای خودش حل کند، گاهی اصلاً نیازی به این نمی بیند که به بافت Cخود رجوع کند یا حتی با مراجعه به منابع دیگر این بافت را گسترش دهد تا دریابد که هر بخشی از متنِ مورد مطالعه اش در رابطه با بخش های دیگر یا کلِّ متن چه معنی ای دارد. روشن است که دکتر کورش صفوی در مثالی که در زیر از او می خوانیم توانایی هایی را که «چندبار خوانی» به خواننده ی متون ادبی و هنری می بخشد در نظر نگرفته است. او تصور می کند که برخوردِ مخاطبِ این آثار مانند مشاهده ی آنی رهگذری است که تنها یک بار و به طور ناگهانی و اتفاقی فرصت داشته است رویدادی را در مسیرش ببیند. هر چند، بعید نیست که مشاهده کننده ی دقیق بتواند همان یک مشاهده را هم به طور درست چندین بار در ذهن اش مرور کند. دکتر صفوی نوشته است:فیلم سینمایی ای را در نظر بگیرید که قرار است ماجرای کشته شدن رییس یک قبیله را به دست سربازان قبیله ی دیگری نشان دهد. فرض کنید، در این قبیله «کشته شدن» به «افتادن نارگیل از درخت» تشبیه می مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)...
ما را در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanooshmand بازدید : 35 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 15:12

اندیشه های سهراب سپهریِ جوان در چهار کتابِ اوّل (64) آوار آفتاب'>آفتاب: بیراهه ای در آفتاب-1بیراهه ای در آفتابای کرانه ی ما! خنده ی گلی در خواب، دست پارو زن ما را بسته است.در پی صیحی بی خورشیدیم،با هجوم گل ها چه کنیم؟جویای شبانه ی نابیم، با شبیخون روزن ها چه کنیم؟آن سوی باغ، دست ما به میوه ی بالا نرسید.وزیدیم، و دریچه به آیینه گشود.به درون شدیم، و شبستان ما را نشناخت.به خاک افتادیم، و چهره ی «ما» نقش «او» به زمین نهاد.تاریکی محراب، آکنده ی ماست.سقف از ما لبریز، دیوار از ما، ایوان از ما.از لبخند، تا سردی سنگ: خاموشی غم.از کودکی ما، تا این نسیم: شکوفه-باران فریب.برگردیم، که میان ما و گلبرگ، گرداب شکفتن است.موج برون به صخره ی ما نمی رسد.ما جدا افتاده ایم، و ستاره ی همدردی از شب هستی سر می زند.ما می رویم، و آیا در پی ما، یادی از درها خواهد گذشت؟ما می گذریم، و آیا غمی بر جای ما، در سایه ها خواهد نشست؟برویم از سایه ی نی، شاید جایی، ساقه ی آخرین، گل برتر را در سبد ما افکند.حرف های سهراب جوان اغلب، حتی هنگامی که مانند حرف های این شعر از «ما» می گوید یا به جای «ما» سخن می گوید، خیلی گُنگ است، زیرا انگار دارد با خودش حرف می زند. آن سهرابی که بعدها لحنِ پیامبرانه می گیرد، چه هنگامی که با حسِّ درونیِ «ما» و چه هنگامی که به نمایندگی از همگان یا خدایانامر و نهی می کند و باید و نباید می آورد، حرف های ساده و حرف های کنایی و استعاری اش مفهوم است- مانند آن پیامی که در راه دارد یا آیه هایی که در «سوره ی تماشا» می خواند. همه شان مثل یک تکه چمن روشن است. ادعای او این است و من تنها کسی نیستم که این ادعای او را در مورد بسیاری از شعرهای بعدی اش پذیرفته ام.آن پیامبری سخن اش تأثیرگذار است که بتواند ساده و به مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)...
ما را در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanooshmand بازدید : 35 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1402 ساعت: 15:12